در ابتدای عاشقی، نوعی جنون و دیوانگی تو را گرفتار خود میکند. مانند زلزله تو را میلرزاند و سپس آرام میشود. زمانی که آرام گرفتی، باید تصمیم بگیری.
باید تصمیم بگیری که آیا واقعاً ریشههای شما چنان به هم گره خورده است که نتوانید با هم نبودن را تصور کنید؟ قسمت واقعی عشق، همین است.
عشق، حبس شدن نفس در سینه با دیدن یا شنیدن معشوق نیست. هیجان نیست. آرزوی هر لحظه هم آغوشی نیست. بیدار نشستن شبانه با رویای بوسه باران کردن تن معشوق نیست. خشمگین نشوید. اما اینها عشق نیست.
عشق آن احساسی است که وقتی زلزلهی عاشقی به پایان رسید، در ما باقی میماند. هیجان انگیز نیست، میدانم، اما واقعی است.