وبلاگ دیم
راز های زندکی

داستان در مورد کبوتر ...

161
...

در دهه‌ی ۱۹۴۰ در شهری کوچک، یک کبوتر به نام "پیتر" زندگی می‌کرد. او از همه پرندگان دیگر جدا بود؛ چون می‌خواست مسافرت کند و دنیای جدیدی را کشف کند. هر روز، پیتر به آسمان پرواز می‌کرد و در جستجوی ماجراهای جدید و جذاب بود.

یک روز، پیتر تصمیم گرفت تا به دور دنیا سفر کند. او پروازش را شروع کرد و به شهرها و روستاهای مختلفی سر زد. در هر جا، با پرندگان و حیوانات دیگر آشنا شد و داستان‌های زیادی را به خاطر گرفت.

اما یک روز، در حین پرواز، آسمان ابری شد و باد شدیدی شروع به وزش کرد. پیتر سعی کرد که به خانه برگردد، اما گم شد و به هواپیمایی برخورد کرد. برخورد بسیار سنگین بود و پیتر آسیب جدی دید.

بعد از چند روز، پیتر به آرامی به هوش آمد. او در یک قفس درمانی بود و دیگر نمی‌توانست پرواز کند. اما پیتر تسلیم نشد. او با تلاش و تمرین‌های فراوان، بهبودی یافت و دوباره توانست پرواز کند.

پس از بازیابی، پیتر تصمیم گرفت که داستان ماجراهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. او یک داستان‌گو شهرت‌یافته شد و هر روز داستان‌هایش را با کسانی که به او گوش می‌دادند، به اشتراک می‌گذاشت.

.